از تابستون امسال با وبلاگ آشنا شدم. امير خرمگس اولين کسی بود که درباره وبلاگ بهم گفت. وبلاگ ازرق (که الآن قاصدک رو می نويسه) اولين وبلاگی بود که خوندم. بعد از اونجا سر نخ رو گرفتم تا رسيدم به خاتون و مسيحا و ... تا رسيدم به وبلاگ خورشيدخانوم (چه دردناکه که نمی تونم بهش لينک بدم). به قول خودش ماليخوليا بود. اما همه مطالبش رو خوندم. انگار از زبون من نوشته شده بودن. از اون به بعد تا همين پريشب، اولين کاری که بعد از وصل شدن به اينترنت انجام می دادم سر زدن به خاتون و مسيحا و خورشيدخانوم بود. از وبلاگ خاتون و مسيحا خيلی خوشم ميومد؛ اما جالب اين بود که با خوندن وبلاگ خورشيدخانوم حرص می خوردم ولی باز نمی تونستم هرشب نخونمش. و امروز که خبر هک شدن سايتش رو ديدم و امشب که نتونستم سايتش رو ببينم، خيلی بدحال شدم. نمی دونم اصل قضيه از چه قراره. فقط اميدوارم به همين زودی دوباره نوشته های خورشيد رو ببينم.
خورشيدخانوم عزيز! من از شما خيلی چيزا ياد گرفتم. اميدوارم باز هم بر وبلاگشهر بتابيد.
شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۱
چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۱
و ءاتوا النساء صدُقاتهن نحلة
و مهر زنان را به عنوان هديه ای از روی طيب خاطر به ايشان بدهيد.
سوره نساء آيه چهارم
در مورد مهريه حرف زياد زده شده. بعضيا تأييدش می کنن و بعضيا ردش می کنن. من می خوام بگم چيزی که اين روزها به عنوان مهريه شناخته می شه اصلا مهريه نيست. من به عنوان يک انسان شرمنده می شم وقتی می بينم که عملا برای بقيه عمر يک آدم داره قيمت تعيين می شه. اين کار به نظر من زيبايی پيوند مقدسی مثل ازدواج رو ملوث می کنه.
من مسلمونم و معتقد به قرآن. توی قرآن تا جايی که من می دونم فقط يه جا در مورد مهريه صحبت شده که توی تيتر اين مطلب آوردمش. دو نکته توی اين آيه جالبه:
اول اينکه از مهريه به عنوان صدُقة نام برده. اين کلمه از ريشه صدقه. نتيجه ای که من می گيرم اينه که مهريه قراره يه جور ملاک صداقت مرد باشه. يعنی اينکه خانم عزيز من صادقانه به شما علاقمندم و به شما احترام می ذارم و اين هديه برای پاسداشت اين علاقه و احترامه.
دوم اينکه قيد نحلة اومده؛ يعنی اينکه مرد بايد اين هديه رو از روی رضای خاطر بده. زوری فايده نداره. تا حالا شده به کسی زوری هديه بدين؟ اصلا لطفی داره؟ اصلا معنی داره؟
خوب من از اين دو تا فرض يه نتايجی می گيرم. يکی اينکه مهريه رو مرد بايد به زن بده نه اينکه زن از مرد بگيره. خيلی فرق داره که يکی خودش به شما هديه بده تا اينکه از کسی چيزی بخواين و اون به شما بده. ديگه اينکه معمولا وقتی کسی صادقانه يه هديه ای می خواد بده می گرده بهترين چيز ممکن رو انتخاب می کنه. چيزی که مطمئنا هديه گيرنده رو خوشحال کنه.
حالا شما يه نگاه بکنين ببينين اين چيزی که به اسم مهريه تو جامعه ما هست و مثلا اسلاميه، چقد با قرآن می خونه؟!
و مهر زنان را به عنوان هديه ای از روی طيب خاطر به ايشان بدهيد.
سوره نساء آيه چهارم
در مورد مهريه حرف زياد زده شده. بعضيا تأييدش می کنن و بعضيا ردش می کنن. من می خوام بگم چيزی که اين روزها به عنوان مهريه شناخته می شه اصلا مهريه نيست. من به عنوان يک انسان شرمنده می شم وقتی می بينم که عملا برای بقيه عمر يک آدم داره قيمت تعيين می شه. اين کار به نظر من زيبايی پيوند مقدسی مثل ازدواج رو ملوث می کنه.
من مسلمونم و معتقد به قرآن. توی قرآن تا جايی که من می دونم فقط يه جا در مورد مهريه صحبت شده که توی تيتر اين مطلب آوردمش. دو نکته توی اين آيه جالبه:
اول اينکه از مهريه به عنوان صدُقة نام برده. اين کلمه از ريشه صدقه. نتيجه ای که من می گيرم اينه که مهريه قراره يه جور ملاک صداقت مرد باشه. يعنی اينکه خانم عزيز من صادقانه به شما علاقمندم و به شما احترام می ذارم و اين هديه برای پاسداشت اين علاقه و احترامه.
دوم اينکه قيد نحلة اومده؛ يعنی اينکه مرد بايد اين هديه رو از روی رضای خاطر بده. زوری فايده نداره. تا حالا شده به کسی زوری هديه بدين؟ اصلا لطفی داره؟ اصلا معنی داره؟
خوب من از اين دو تا فرض يه نتايجی می گيرم. يکی اينکه مهريه رو مرد بايد به زن بده نه اينکه زن از مرد بگيره. خيلی فرق داره که يکی خودش به شما هديه بده تا اينکه از کسی چيزی بخواين و اون به شما بده. ديگه اينکه معمولا وقتی کسی صادقانه يه هديه ای می خواد بده می گرده بهترين چيز ممکن رو انتخاب می کنه. چيزی که مطمئنا هديه گيرنده رو خوشحال کنه.
حالا شما يه نگاه بکنين ببينين اين چيزی که به اسم مهريه تو جامعه ما هست و مثلا اسلاميه، چقد با قرآن می خونه؟!
سهشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۱
تو اساطير يونان اومده که خدايان يه بابايی رو که يه کار بد کرده بود محکوم کردن که يه کار بيهوده رو تا ابد تکرار کنه و هر روز يه سنگ رو از يه کوه بالا ببره. بعد که اين کارو می کرد، سنگه قل می خورد و می اومد تو دامنه کوه. دوباره فردا روز از نو و روزی از نو!
توی کارخونه ای که من کار می کنم، انبار نيست. توليدات رو همينطور جاهای مختلف کارخونه انبار کردن. يه عده هم هی هر روز از صبح با ليفتراک اينا رو جابجا می کنن، می برن اينور اونور. خلاصه منو که شديد ياد اون قصه می اندازن.
تکمله:
1) تو که اساطير يادت نمونده، مريضی حکايت نقل کنی که هيچی از قصه ات معلوم نباشه؟!
2) بابا چه کار داری؟! بذار مردم نونشونو بخورن!
توی کارخونه ای که من کار می کنم، انبار نيست. توليدات رو همينطور جاهای مختلف کارخونه انبار کردن. يه عده هم هی هر روز از صبح با ليفتراک اينا رو جابجا می کنن، می برن اينور اونور. خلاصه منو که شديد ياد اون قصه می اندازن.
تکمله:
1) تو که اساطير يادت نمونده، مريضی حکايت نقل کنی که هيچی از قصه ات معلوم نباشه؟!
2) بابا چه کار داری؟! بذار مردم نونشونو بخورن!