نشستهايم گوشهي خوابگاه دانشگاه تبريز، بيخبر از همه جا. بيخبر از آن كه رئيس محترم جمهور كشورمان خبرسازترين مرد جهان شده است. بيخبر از آنچه در شهر ميگذرد. روزهايي كه با ملال و يكنواخت در خوابگاه ما ميگذرند، روزهايي هستند كه در جهان خارج، التهاب زيادي به همراه دارند. به بياني شدهام شبيه زائري در بياباني كه تنها ستارگان را دارد و جز آن نه همدمي دارد و نه خبري از جايي؛ آرامشي دارد كه حاصل بيخبري است؛ و اگر همان دم سيل بلا بر سرش سرازير شود، جز لحظهاي حيرت در برابر آنچه پيش رويش قرار ميگيرد، هيچ نخواهد توانست كرد.
آرامشي است حاصل بيخبري و نميدانم كه دوستش دارم يا نه؛ همين قدر ميدانم كه محيطم در رسيدن به آن تأثير دارد.
آرامشي است حاصل بيخبري و نميدانم كه دوستش دارم يا نه؛ همين قدر ميدانم كه محيطم در رسيدن به آن تأثير دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر