پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۳

تبريزنامه (4) – کارت معافی
به برادرم خبر داده بودم که بياد فرودگاه دنبالم. با هم رفتيم ماشينش رو گذاشت خونه‌شون. بعد سوار مترو شديم و رفتيم به سمت دروازه دولت. از اون‌جا به سمت پل چوبی و ميدون سپاه و اداره محترم نظام وظيفه. نامه هم توی کيف من آماده که بريم و يه جوری کار رو درست کنيم. عجيب شلوغ بود. خلاصه تا رسيديم به افسر مربوط که جواب سربالا داد و به نتيجه‌ای نرسيديم. فقط زير نامه برام پاراف کرد که برو پيش فلانی اگر پرونده‌ات هنوز رد نشده، بيارش تا نامه رو بنويسيم برای دانشگاه. دوباره افتادم به مسيری که برای گرفتن معافی طی کرده بودم. برخوردهای عجيب و غريب رو تحمل کردم. اون روز به آخر وقت خورديم. فرداش دوباره من تنهايی رفتم نظام وظيفه. اين دفعه باهام مهربون‌تر شده بودن. خلاصه قدم به قدم مسير پرونده رو دنبال کردم. تا رسيدم به محل صدور کارت. خودم هم باورم نمی‌شد توی يه اداره تا اين‌جا پيش برم. استعلام کردن و معلوم شد که هم پرونده فرستاده شده و هم کارت. برگشتم خونه. تصميم گرفتم منتظر پرونده بشم و بعد از اون کارت. پرونده اومد اما از کارت خبری نبود. برای 15 مهر بليت برگشت گرفته بودم. هرچی به پونزدهم نزديک‌تر می‌شدم، اضطرابم بيش‌تر می‌شد. روز چهاردهم بود و کارت من هنوز نيومده بود. برادرم به‌م گفت که می‌تونی زنگ بزنی به پست مرکزی و بسته‌ات رو پيگيری کنی. اين کار رو کردم و معلوم شد که بسته محتوی کارت، توی اداره پست محلمونه. ساعت حدود چهار و نيم بعد از ظهر بود. خواهرم رفت دنبال بسته اما از بخت من، مسؤول محترم رفته بود و کارت‌ها رو هم در يک محل غيرقابل دسترس گذاشته بود. قرار شد که برگردم تبريز و برادرم بعد از گرفتن کارت اون رو بارنامه کنه برای تبريز. مقصد بعدی تبريز بود و دانشگاه تبريز...

هیچ نظری موجود نیست: