تبريزنامه (5)- باز هم دانشجو!
به تبريز رسيده و نرسيده، پرونده نظام وظيفه زير بغل، رفتم دانشگاه سراغ مسؤول محترم نظام وظيفه. گفتم اين پرونده منه و کارت هم قراره امروز به دستم برسه و فردا براتون بيارم. تعهدی از من گرفت که کارت رو تا آخر مهر ببرم و بعد، مدارک ثبتنامم رو که پيش خودش نگه داشته بود، داد بهم و منو روونهی مسير ثبتنام کرد. از اين ور دانشگاه به اون ور. تمام مدت ثبتنام به آخرش فکر میکردم که خوابگاه بود. تمام تلاشم اين بود که هرچه زودتر کارام رو تموم کنم تا حداقل توی شهر غريب، يه جا برای سرکردن شب داشته باشم. کلی فيش و فرم و اين حرفا بود که بايد به حساب میريختم و پر میکردم. آخرين مرحله ختم میشد به امور دانشجويی دانشکده. يادمه وقتی که فرم خوابگاه رو گرفتم و اومدم که از پلههای طبقه سوم دانشکده برم پايين، يه دردی توی زانوی راستم پيچيد. اين درد رو تا همين اواخر هم با خودم داشتم، با شدت و ضعف گاهبهگاه. خلاصه رفتم سراغ مسؤول امور خوابگاهها و فرم رو تحويلش دادم. به ترکی احوالم رو پرسيد. بعداً فهميدم اين تست ترکی رو تقريبا از همه میگيره که غيرترک تو اتاق ترکها نفرسته. يه نگاه توی ليستش کرد و اسمم رو توی يکی از اتاقها نوشت و کارت صادر کرد. دوباره دانشجو بودم با يه اتاق توی خوابگاه. رفتم هتل، وسايلم رو که اونجا بود برداشتم و رفتم به طرف خوابگاه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر